فیلم passengers را حتما دیدهاید. داستان مردی در سفینهای فضاییست به سوی سیارهای جدید. به دلیل مشکلی فنی در محفظهی خواب، او زودتر از موعد مقرر از خواب بیدار میشود و میداند که قطعا پیش از مرگش، سفینه به مقصد نخواهد رسید و او در تنهایی خواهد مرد.
اینطور میشود که پس از یک سال تصمیم میگیرد دختری را از خواب بیدار کند تا در کنار او پیر شده و بمیرد. دختر را که بیدار میکند به او میگوید محفظهی خوابِ او هم دچار مشکل شده و این یک اتفاق بودهاست. پس از مدتی دختر عاشق او میشود و تا آخر عمر درون سفینه با هم زندگی میکنند!
“دختر عاشق او میشود”، اما عشق واقعا چیست؟
عشق نام دیگر انتخابی سرنوشتساز است، عشق نماد باوریست از اینکه میشود تا ابد با یک نفر زندگی کرد.
آیا عشق فقط یک احساس است؟ و چطور انتظار میرود که یک احساس تا ابد باقی بماند؟! چیزی که همیشه باقی میماند ارادهاست، انتخابی هوشمندانه که از امروز تا همیشه به یک صورت باقی خواهد ماند، مگر اینکه آگاهانه تصمیم به تغییرش بگیریم.
از نظر شما آیا اگر به جای آن مرد به خصوص شخص دیگری در سفینه میبود، دختر عاشقش نمیشد؟ آیا این یک اجبار بود و یا یک انتخاب از جانب کسی که میداند تا ابد در کنار یک نفر خواهد ماند؟
این درست مثل انتخاب همسر آینده توسط افراد دیگر، مانند والدین است. این نوع ازدواج را خیلی از افراد قبول ندارند، اما حقیقت این است که مهم نیست عاشق چه کسی هستید، مهم این است که شما خودتان عشق را انتخاب کرده و پرورشش میدهید.
عشق تحملی عاقلانه و تولید احساسیست در راستانی تفکری درست.
ما نمیتوانیم در انتظار یافتن معشوق بمانیم، عشق را باید ساخت. عشق آن احساس ناگهانی تملک و برداشتن موانع احساسیِ میان دو نفر نیست، عشق احساس نیست.
انسان همیشه و ناخودآگاه، خودش را چنان جدا و بیگانه با جهان حس میکند که برای تمام شدن این جدایی نیاز به بالاترین مفهوم همبستگی یعنی عشق و یکی شدن با شخصی دیگر دارد. اما گاه به اشتباه مفاهیمی سطحی مانند شباهت افکار و عقاید، برداشته شدن موانع جسمی یا فکریِ اولیه میان خودش و دیگری را به وصل همیشگی و تمام شدن بیگانگیاش با جهان تعبیر میکند و این احساس را عشقی میداند همیشگی!
اما چنین احساسی همیشه باقی نخواهد ماند. عشق احساس نیست (این حقیقت چنان اهمیت دارد که آن را بارها و بارها تکرار خواهم کرد!)، احساس امروز هست و فردا نیست و فردایی که فرد از شریک زندگیاش چیزی جدید نمیبیند، حرفها و عقاید مشترک تکراری شدهاند و برهنگی شخصیتها مانند گذشته به برطرف شدن حس جدایی نمیانجامد، آنگاه او احساس میکند عشقی که در گذشته داشته به پایان رسیده و به دنبال وصلی جدید با شخصی دیگر، این چرخهی شور ناگهانی و سرد شدن احساس را بارها و بارها تکرار خواهد کرد؛ هربار به امید اینکه این بار جواب خواهد داد!
و اما عشق تعهدی پایدار و آگاهانه است، قول و قراریست برای اینکه دوست بداریم، اصلاح کنیم و اصلاح شویم.
عشق قراردادیست با این عنوان:
“همیشه با تو خواهم بود و اگر روزی احساس کردم دستهای به هم پیچیدهمان سرد شده، برای گرم کردن دوبارهاش تلاش خواهم کرد و محکمتر در آغوشت خواهم گرفت…”
12 پاسخ
خیلی عالی بود. موفق باشی کوثر جان.
ممنونم از شما
دمت گرم کوثر جون، چه قدر نوشته هات عالین.
مرسی عزیزممم😍
چه زیبا نوشته بودی
از خوندنش لذت بردم
ممنونم از شما
خیلی عالی بود لحظه به لحظه عالی و عالی تر میشه نوشته هایی که ازت می خونم و همین طور تاثیر گذارتر جوری که دوست داشتم ادامه داشته باشه و بخونم بازم😍🤞🏻
ممنونمممم😍
سلام عزیزم عالی بود مثل همیشه
مرسیی💚
این یکی از منطقی ترین و منسجم ترین یادداشت هات بود👌
ممنونم که خوندی عزیزم