شوله زرد نذری تا نیمههای شب آماده نشد، اما حالا ساعت نزدیک به یک نیمه شب، شاید صدتا ظرف پر از شولهزرد جلویمان چیده شده و ما با ظرفهای پر از دارچین بالا سرشان ایستاده و شابلون به دست، آمادهی تزئینیم.
اتاق کنار آشپزخانه را جوانهای هیئت گرفتهاند و انگار قرار است تا صبح برای مراسم تاسوعا بخوانند و تمرین کنند. من همچنان که پودر قهوهای رنگ را روی ظرفها میپاشم به روضههای پرحرارتشان گوش میکنم، رویم را به دیوار میگردانم اشک میریزم و ناگهان با چشمهای خیره، روسری خیس از عرق و اشک را از روی صورت برمیدارم و سوالی مبهم ذره ذره در ذهنم آشکار میشود:
من چرا اشک میریزم؟!
حسین(ع) را کسانی کشتند که برای پدرش اشکها ریخته بودند، در راه خدا نذرها داده و مراسمها گرفته بودند.
حسین(ع) را کسانی که کشتند که راهش را درک نکرده
بودند، کسانی که به خود اجازهی فکر کردن ندادند.
حسین(ع) را پیروان خرافه و زندانیان عادت کشتند، رهروانِ راهی از پیش تعیین شده و بندگانِ گذشته.
حسین(ع) را مردمی کشتند که خود را برتر از شک و تردید اولیه و اطاعت از باورهای خودساخته دانستند…
حسین(ع) هر روز به دست من و تو کشته میشود!
و من چرا اشک میریزم؟ برای چه؟! غمش بزرگ است؟ کدام غم؟ غم یکی دو انسان کشته شده؟ غم کودکان تازیانه خورده؟ سرهای بریده؟! مگر نه اینکه اگر با سوز و گداز از مردگان خیابانی و کودکان کار برایمان روضهخوانی کنند هم، همینطور اشک میریزیم؟ قلبمان میلرزد خب، دلمان به حالشان میسوزد، سنگ که نیستیم، رحم و مروت داریم، انسانیت داریم، چیزی از درد حالیمان است! مگر اینطور نیست که هرچه دردمندتر، اشکهای ریخته شدهمان بیشتر؟ دلمان سوختهتر است خب، قلبمان شکستهتر است…
اما آن قطرات اشکی که بهای بهشتاند، رهایی از دوزخاند و باعث شفاعت، همین اشکهای از سر دلسوزیاند؟! امام حسین(ع) با دلسوزی و آه و نالهی از سر ترحم ما میخواست اسلام و یادش را زنده نگه دارد؟
اسلام چرا هنوز هست؟ عزاداریهای محرم چرا هنوز چراغ دل شیعیان است؟ چطور محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است؟!
هدف دین اسلام، جز درک هدف اصلیِ زندگی، روشن کردن مسیر رسیدن به سعادت، آرامش و لذت بردن از زندگی و ساختن عدالت و اعتدال نیست. امام حسین(ع) زیر پرچم ظلم و مخالفتِ مستقیم با این اهداف ارزشمند نرفت، با تمام خانوادهاش در برابر این گمراهی ایستاد و با این کار بار دیگر به یاد جهان آورد که چرا و چطور باید زندگی کرد و برای سعادت ابدی بشر جنگید.
او به یادمان آورد، چرا باید پیش رفت، چطور باید تفکر کرد و چگونه از معنای حقیقیِ موجودیت انسان، حفاظت کرد.
من اشک میریزم چون میدانم او برای چه رفت،
اشک میریزم چون دغدغهمندم، سعادت بشر، آیندهی انسان و جامعهی انسانی برایم اهمیت دارد،
اشک میریزم چون از هدفم باخبرم،
اشک میریزم چون قلبم شکسته از اینکه فراموش میکنم چه گوهر نابی دارم، چه کیمیایی برای ساختن آرمانشهر داستانها!
اشک میریزم چون در دنیایی زندگیمیکنم چنین تاریک و روز به روز بیشتر ترس غفلت از هدف اصلی دلم را میلرزاند.
من اشک میریزم چون میترسم، میترسم از اینکه مبادا ارزش این خونهای ریخته شده را نفهمم و از سر ترحمی احمقانه و دلسوزیِ سادهای اشک بریزم. میترسم که غرق در خرافات و اعتقادات قدیمی، بدون تفکر و آگاهی، تا ابد سینه بزنم، اشکهای بیهوده بریزم، عزای حسینی را بدارم که حتی او را نمیشناسم. میترسم از روزی که از او فقط نامی و تصویری در گالریهای نقاشی قدیمی باقی بماند…
من اشک میریزم چون عظمت او و معنایی را که به دنیا و عقبی میدهد، هیچگاه با تمام وجود درک نخواهم کرد.
12 پاسخ
چه سوال و جواب خوبی بود
ممنونم که خوندین❤
استوریت رو که دیدم گفتم جل الخالق! مغز ما چه مثل هم و همزمان سوال طرح میکنه! اتفاقا منم دیشب تو هیئت یه لحظه با خودم گفتم چرا داری اشک میریزی؟ دقیقا چه نیازی به این گریه کردن و این سینهزنی و این مناسک داری؟ اصلا مبنای اصالت هر چیزی، کاربردش یا نیاز منه یا چیز دیگهای این وسط وجود داره که تو معادلات من نیست؟! تو این دنیا که روز به روز خالیتر و علمزدهتر و عینیتر میشه، چه طور تو هنوز برای نمایندههای وجود غیب و معنایی فراتر از دیدنیها و شنیدنیها اشک میریزی؟! خلاصه که دیشب، دغدغههای به قول تو اگزیستانسیال تو کلههامون میچرخیده :))
آره آره و خوشم میاد این اتصال ذهنی هنوزم با اینکه دوریم زیاد برامون به وجود میاد. همیشه گفتم کع تو تنها کسی هستی که بدون حرف زدن منو میفهمی و اینم یکی از گزینههاش :)))) ممنونم که خوندی دوست من
چقدر عالی نوشتین. احساستون لابهلای کلمات به وضوح دیده میشد.
ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین🌱
احسنت. خیلی خوشحالم که به این مباحث عمیق فکر میکنی. البته که این یه گوشهای از درم عاشوراست و من هم مثل شما خیلی دوست دارم بیشتر در مودش بفهمم. فهم عمیق.
دقیقا، عاشورا درس های زیادی داره که هنوز راه زیاد داریم برای درک همش. ممنونم که خوندی.
آفرین به وضوح میشود احساس پشت کلمات را درک کرد.
واقعا لذت بردم
تنها نقد من از شما آن است که در موارد فنی نویسندگی اهتمام بیشتری بورزید بعنوان مثال در بکار بردن صحیح حذف فعل ها به قرینه معنوی و لفظی تمرکز بیشتری کنید.
به امید دیدن کتاب شما در بین پرفروش ترین ها
خیلی ممنونم که تذکر دادین، حتما اصلاح میکنم.
دردمندانه و پر دغدغه نوشته شده بود.
اینکه به دنبال پیدا کردن هدف قیام امام باشیم خیلی بزرگ و مقدسه
ممنونم که خوندی🍒